خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جهنده
2 . سرزنده
[صفت]
bouncy
/ˈbaʊnsi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: bouncier]
[حالت عالی: bounciest]
1
جهنده
بالاوپایینپرنده، فنری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جهنده
a bouncy ball
یک توپ جهنده
his bouncy curls
فرهای فنری موهای او
2
سرزنده
پرانرژی، پرشوروحرارت
مترادف و متضاد
lively
1.She was still the girl he remembered, bouncy and full of life.
1. او هنوز همان دختری بود که او به یاد میآورد، پرانرژی و سرزنده.
تصاویر
کلمات نزدیک
bouncing
bouncer
bounced cheque
bounce back
bounce
bound
boundary
boundless
bounds
bounteous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان