خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در حال ترکیدن
2 . پر از حس (غرور، هیجان و...)
[صفت]
bursting
/ˈbɜːrstɪŋ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در حال ترکیدن
1.The wardrobe was bursting with piles of clothes.
1. کمد لباس داشت از حجم زیاد لباسها میترکید.
2
پر از حس (غرور، هیجان و...)
1.He was bursting with joy and excitement.
1. او پر از حس شوق و هیجان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
burst out
burst its banks
burst into tears
burst into flames
burst into
burton
burundi
bury
bury one's head in the sand
bus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان