خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاپیتان (کشتی یا هواپیما)
2 . کاپیتان (تیم ورزشی)
3 . سروان (ارتش، نیروی دریایی و ...)
[اسم]
captain
/ˈkæp.tən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کاپیتان (کشتی یا هواپیما)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناخدا
کاپیتان
1.This is your captain speaking. We expect to be landing at London Heathrow in an hour.
1. کاپیتان صحبت میکند. انتظار میرود تا یک ساعت دیگر در (فرودگاه) "لاندن هیترو" فرود بیاییم.
2
کاپیتان (تیم ورزشی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کاپیتان
مترادف و متضاد
head
leader
1.It's unusual to have a goalkeeper as the team captain.
1. نامعمول است [غیر عادی است] که یک دروازهبان به عنوان کاپیتان تیم باشد.
3
سروان (ارتش، نیروی دریایی و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سروان
an army captain
یک سروان ارتش
تصاویر
کلمات نزدیک
capt.
capsule
capstan
capsize
capsicum
captain general
captain of industry
captaincy
caption
captious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان