خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وسیله تزئینی اصلی
[اسم]
centerpiece
/ˈsɛntərˌpis/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله تزئینی اصلی
آذین مرکزی، هسته مرکزی
1.The centerpiece of the shopping center is a giant fountain.
1. وسیله تزئینی اصلی مرکز خرید یک فواره بزرگ بود.
2.The reduction of crime levels is the centerpiece of the president's domestic policies.
2. کاهش سطح جرم و جنایت هسته ی مرکزی سیاست های داخلی رئیس جمهور بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
center stage
center spread
center party
center of gravity
center lane
centigrade
centigram
centiliter
centime
centimeter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان