خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مطابقت داشتن
[فعل]
to coincide
/ˌkoʊɪnˈsaɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: coincided]
[گذشته: coincided]
[گذشته کامل: coincided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مطابقت داشتن
همزمان بودن، منطبق شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مصادف شدن
formal
مترادف و متضاد
clash
coexist
occur simultaneously
differ
1.Because Pete's and Jim's working hours coincide, and they live in the same vicinity, they depart from their homes at the same time.
1. به خاطر اینکه ساعات کاری "پیت" و "جیم" همزمان است و در یک محله زندگی میکنند، خانه را در یک زمان ترک میکنند.
2.If these triangles were placed one on top of the other, they would coincide.
2. اگر این مثلثها روی هم قرار داده شوند، بر هم منطبق میشوند.
3.My verdict on the film coincides with Adele's.
3. رای من درباره فیلم با رای "ادل" مطابقت دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
coinage
coin-operated
coin
coil spring
coil
coincidence
coincident
coincidental
coincidentally
cointreau
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان