خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قطبنما
2 . پرگار (ریاضی)
3 . دامنه
[اسم]
compass
/ˈkʌmpəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قطبنما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قطبنما
1.You need a map and a compass.
1. شما به یک نقشه و قطبنما نیاز دارید.
compass directions
جهات قطبنما
2
پرگار (ریاضی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرگار
1.Use a compass to draw a circle with a radius of two inches.
1. از پرگار برای ترسیم یک دایره با شعاع دو اینچ استفاده کن.
3
دامنه
محدوده، گستره، حیطه
مترادف و متضاد
range
scope
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
compartment
compare
comparatively
comparative
comparably
compass point
compass saw
compassion
compassionate
compassionately
کلمات نزدیک
compartment
comparison
compared with
compared to
compared
compassion
compassionate
compassionate leave
compassionately
compatibility
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان