[اسم]

compartment

/kəmˈpɑrtmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محفظه جا، بخش

مترادف و متضاد part partition section
  • 1.The suitcase had a secret compartment at the back.
    1. این چمدان در پشت، یک جای [بخش] مخفی داشت.

2 کوپه (قطار)

معادل ها در دیکشنری فارسی: کوپه
  • 1.He found an empty first-class compartment.
    1. او یک کوپه درجه یک پیدا کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان