Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . احساسات
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
compassion
/kəmˈpæʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
احساسات
عواطف، دلسوزی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترحم
دلسوزی
رحم
رحمت
همدردی
مهرورزی
مهربانی
شفقت
ملاطفت
مروت
مترادف و متضاد
feeling
kindness
1.She was known as a hard woman with no compassion.
1. او به عنوان زنی سرسخت و بدون احساسات شناخته می شد.
2.to show compassion
2. احساسات بروز دادن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
compass saw
compass point
compass
compartment
compare
compassionate
compassionately
compassionateness
compel
compelling
کلمات نزدیک
compass
compartment
comparison
compared with
compared to
compassionate
compassionate leave
compassionately
compatibility
compatible
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان