خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رهبر ارکستر
2 . مسئول بلیط (قطار و اتوبوس)
3 . ماده رسانا
4 . محافظ قطار
[اسم]
conductor
/kənˈdʌktər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رهبر ارکستر
رهبر گروه موسیقی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رهبر ارکستر
1.the principal conductor of the San Francisco Symphony
1. رهبر اصلی گروه ارکستر سمفونی سان فرانسیسکو
2
مسئول بلیط (قطار و اتوبوس)
بلیطچی، بازرس بلیط
1.That old man is a conductor.
1. آن پیرمرد یک بلیطچی است [آن پیرمرد، مسئول بلیط است].
3
ماده رسانا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جسم رسانا
هادی
specialized
1.Wood is a poor conductor.
1. چوب رسانای ضعیفی است.
4
محافظ قطار
مترادف و متضاد
guard
تصاویر
کلمات نزدیک
conductivity
conductive
conduction
conducted tour
conducted
conduit
condyle
cone
cone off
coney
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان