خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مجبور به ماندن در تختخواب
[عبارت]
confined to bed
/kənˈfaɪnd tu bɛd/
1
مجبور به ماندن در تختخواب
1.She was confined to bed with the flu.
1. او به خاطر آنفولانزا مجبور به ماندن در تختخواب شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
confined to a wheelchair
confined
confine
configure
configuration
confinement
confines
confirm
confirmation
confirmed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان