خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دلخوشی
[اسم]
consolation
/ˌkɑnsəˈleɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دلخوشی
دلداری، دلگرمی، (شخص یا چیز) مایه ی تسلی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تسلی
دلجویی
دلداری
دلگرمی
مترادف و متضاد
comfort
solace
1.Darren found Alexandra’s presence to be a consolation for his suffering.
1. "درن" حضور "الکساندرا" را دلخوشی برای رنج خود یافت.
تصاویر
کلمات نزدیک
consistently
consistent
consistency
consist
consignment
consolation prize
console
consolidate
consolidation
consonance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان