خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خواروبار فروشی
[اسم]
convenience store
/kənˈvinjəns stɔr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خواروبار فروشی
سوپرمارکت کوچک
1.I bought a cigarette from convenience store.
1. من یک سیگار از خواروبار فروشی خریدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
convenience shop
convenience food
convenience
convene
convection
convenient
conveniently
conveniently located
convenor
convent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان