خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به راحتی
[قید]
conveniently
/kənˈviːn.jənt.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
به راحتی
1.I lived there conveniently for 33 years.
1. من به مدت 33 سال به راحتی در آنجا زندگی کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
convenient
convenience store
convenience shop
convenience food
convenience
conveniently located
convenor
convent
conventicle
convention
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان