خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صحیح
2 . تصحیح کردن
[صفت]
correct
/kəˈrekt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more correct]
[حالت عالی: most correct]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صحیح
درست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درست
صایب
صحیح
مترادف و متضاد
accurate
exact
right
true
incorrect
wrong
1."Your name is Angela Black?" "That is correct."
1. «اسم شما "آنجلا بلک" است؟» «درست است.»
2.Check that you have the correct information.
2. چک کن که اطلاعات درستی داشته باشی.
[فعل]
to correct
/kəˈrekt/
فعل گذرا
[گذشته: corrected]
[گذشته: corrected]
[گذشته کامل: corrected]
صرف فعل
2
تصحیح کردن
اصلاح کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اصلاح کردن
تصحیح کردن
درست کردن
مترادف و متضاد
amend
rectify
to correct something
چیزی را تصحیح کردن
1. Our teacher normally corrects our pronunciation.
1. معلم ما معمولا طرز تلفظ ما را تصحیح میکند.
2. Please correct any mistakes you find.
2. لطفا هر غلطی که پیدا میکنی را اصلاح کن.
to correct somebody
حرف کسی را تصحیح کردن
Correct me if I'm wrong, but isn't this last year's brochure?
اگر اشتباه میکنم حرفم را تصحیح کن، اما آیا این بروشور سال گذشته نیست؟
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
corpus mamillare
corpus callosum
corpulent
corpulence
corporation
correctly
correspondence
correspondent
corresponding
corrida
کلمات نزدیک
corral
corpuscle
corpus
corpulent
corpulence
correction
correction fluid
correctional
corrective
correctly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان