خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جرم بحرانی
2 . کمترین میزان منابع
[اسم]
critical mass
/ˈkrɪtɪkəl mæs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جرم بحرانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جرم بحرانی
2
کمترین میزان منابع
1.Some of our new industries are now reaching critical mass.
1. برخی از صنایع نوپای ما هماکنون دارند به کمترین میزان منابع میرسند.
تصاویر
کلمات نزدیک
critical
critic
criterion
criteria
criss-crossing
critically
criticism
criticize
critique
critter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان