1 . مجرم
[اسم]

culprit

/ˈkʌlprɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجرم مقصر

معادل ها در دیکشنری فارسی: تقصیرکار خاطی خطاکار مقصر
مترادف و متضاد criminal evil-doer guilty party innocent party
  • 1.In one of the Sherlock Holmes stories, the culprit turned out to be a snake.
    1. در یکی از داستان‌های شرلوک هولمز معلوم شد که مجرم یک مار بوده است.
  • 2.The police caught the culprit with the stolen articles in his car.
    2. پلیس مجرم را به همراه موارد دزدی‌شده در ماشینش پیدا کرد.
  • 3.Who is the culprit who has eaten all the strawberries?
    3. چه کسی مقصری است که همه توت فرنگی‌ها را خورده است؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان