Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . (بهصورت) تفننی کاری کردن
2 . در آب فرو کردن (پا، دست و...)
[فعل]
to dabble
/dˈæbəl/
فعل ناگذر
[گذشته: dabbled]
[گذشته: dabbled]
[گذشته کامل: dabbled]
صرف فعل
1
(بهصورت) تفننی کاری کردن
1.She is a talented musician but is content to just dabble.
1. او یک موسیقیدان بااستعداد است، اما فقط به تفننی کار کردن راضی است.
2
در آب فرو کردن (پا، دست و...)
در آب حرکت دادن
1.She dabbled her toes in the stream.
1. او انگشتهای پایش را در آب رودخانه حرکت داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
dab
daae
da vinci
da
d.t.’s
dabchick
dace
dachshund
dactyl
dactylology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان