خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصمیم گرفتن
[فعل]
to decide
/dɪˈsɑɪd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: decided]
[گذشته: decided]
[گذشته کامل: decided]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تصمیم گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصمیم گرفتن
نتیجه گرفتن
مترادف و متضاد
determine
make up one's mind
resolve
dither
1.They have to decide by next Friday.
1. آنها باید تا جمعه آینده تصمیم بگیرند.
to decide what/whether...
تصمیم گرفتن اینکه چه/آیا ...
I can't decide what to do.
نمیتوانم تصمیم بگیرم چه کار کنم.
to decide to do something
تصمیم به انجام کاری گرفتن
In the end, we decided to go to the theater.
در آخر، ما تصمیم گرفتیم که به تئاتر برویم.
to decide between A and B
بین (آ) و (ب) تصمیم گرفتن
It was difficult to decide between the two candidates.
تصمیم گرفتن بین دو کاندیدا دشوار بود.
to decide against something
تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن
They decided against taking legal action.
آنها تصمیم گرفتند اقدام قانونی نکنند.
to decide that…
تصمیم گرفتن اینکه ...
She decided (that) she wanted to live in France.
او تصمیم گرفت که میخواست در فرانسه زندگی کند.
to decide something
(درباره) چیزی تصمیم گرفتن
We might be hiring more people but nothing has been decided yet.
ما ممکن است افراد بیشتری استخدام کنیم، اما هنوز هیچ تصمیمی گرفته نشده است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
decet
deceptively
deceptive
deception
decently
decide upon
deciduous
deciduous tooth
decision
decisively
کلمات نزدیک
decibel
deceptively
deceptive
deception
decentralize
decide against
decided
decidedly
deciduous
decimal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان