خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیسامان
[صفت]
disorganized
/dɪsˈɔːr.gəˌnɑɪzd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disorganized]
[حالت عالی: most disorganized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیسامان
بینظم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نابسامان
مترادف و متضاد
organized
1.He's impossible to work for - he's so disorganized.
1. برای او کار کردن غیرممکن است؛ او بسیار بینظم است.
2.The conference was totally disorganized.
2. همایش کاملاً بیسامان بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
disorganization
disorderly
disordered
disorder
disobey
disorientate
disorientation
disoriented
disown
disparage
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان