خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدرک
2 . شهادت (در دادگاه)
[اسم]
evidence
/ˈev.əd.əns/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدرک
اثبات، شواهد، مدارک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شاهد
شواهد
مصداق
مدرک
مدارک
اثبات
مترادف و متضاد
confirmation
proof
verification
evidence of something
مدرکی از چیزی
There is convincing evidence of a link between exposure to sun and skin cancer.
مدارک محکمی از ارتباط بین در معرض خورشید بودن و سرطان پوست وجود دارد.
evidence for something
شواهد/اثبات برای چیزی
We found further scientific evidence for this theory.
ما شواهد علمی بیشتری برای این نظریه پیدا کردیم.
evidence that…
مدارک مبنی/دال بر اینکه...
Our teacher ignored the evidence that Simon had cheated on the test.
معلم ما مدارک دال بر اینکه "سیمون" تقلب کرده بود را نادیده گرفت.
evidence to support/show...
مدرک برای حمایت/نشان دادن و...
Have you any evidence to support this allegation?
آیا هیچ مدرکی برای حمایت از این اتهام دارید؟
to need evidence
به مدرک نیاز داشتن
Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star.
هر یک از اعضای هیئتمنصفه حس کردند که قبل از رای دادن به محکومیت ستاره سابق فوتبال به مدارک بیشتری نیاز دارند.
to be evidence enough
مدرک کافی برای چیزی بودن
Her many awards were evidence enough that Leona excelled in dancing.
جوایز بسیار "لئونا" مدارکی کافی بر بینظیر بودن او در رقص بود.
scientific evidence
مدرک علمی
2
شهادت (در دادگاه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شهادت
specialized
مترادف و متضاد
sworn statement
testimony
to give evidence
شهادت دادن
The man who saw the accident will give evidence in the court.
مردی که تصادف را دیده در دادگاه شهادت خواهد داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
eviction
evict
everywhere
everything grows dark
everything
evident
evidently
evil
evil eye
evil spirit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان