[فعل]

to evict

/ɪˈvɪkt/
فعل گذرا
[گذشته: evicted] [گذشته: evicted] [گذشته کامل: evicted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیرون کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیرون کردن
  • 1.Police had to evict demonstrators from the building.
    1. پلیس مجبور شد معترضین را از ساختمان بیرون کند.
  • 2.They were evicted for not paying the rent.
    2. آنها به خاطر نپرداختن اجاره (از خانه) بیرون شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان