Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . همه جا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[ضمیر]
everywhere
/ˈev.riːˌwer/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همه جا
هر جا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همه جا
هر جا
مترادف و متضاد
all around
all over
nowhere
1.Everywhere I look I see things that remind me of Brendan.
1. به هر جا که نگاه میکنم چیزهایی را میبینم که من را یاد "برندن" میاندازند.
2.I looked everywhere for my keys.
2. من همهجا به دنبال کلیدهایم گشتم.
3.We had to stay in a hotel outside the town as everywhere else was fully booked.
3. ما مجبور شدیم در هتلی خارج از شهر بمانیم چون همه جاهای دیگر از قبل رزرو شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
everything but the kitchen sink
everyday
every trick in the book
every tom dick and harry
every so often
evident
evidently
evil
evince
evolution
کلمات نزدیک
everything grows dark
everything
everyplace
everyone is allowed to bring some goods into the country without paying any duty.
everyone
evict
eviction
evidence
evident
evidently
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان