Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . فزونی
2 . افراط
3 . اضافه
[اسم]
excess
/ɪkˈses/
غیرقابل شمارش
1
فزونی
بیاعتدالی، اضافه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افزونی
زیاده
فرط
فزونی
کثرت
1.The tests found an excess of sodium in his blood.
1. آزمایشها فزونی سدیم را در خون او نشان داد.
2
افراط
زیادهروی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افراط
مترادف و متضاد
overindulgence
[صفت]
excess
/ɪkˈses/
غیرقابل مقایسه
3
اضافه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اضافه
اضافی
زیادی
1.Cut any excess fat off the meat.
1. همه چربی های اضافه را از گوشت جدا کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
excerpt
exceptionally
exceptional
exception
except
excess baggage
excesses
excessive
excessively
excessiveness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان