خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمام کردن
2 . (بهشدت) خسته کردن
3 . اگزوز
[فعل]
to exhaust
/ɪgˈzɑst/
فعل گذرا
[گذشته: exhausted]
[گذشته: exhausted]
[گذشته کامل: exhausted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمام کردن
کامل مصرف کردن
مترادف و متضاد
finish
use up
waste
replenish
restock
1.Within three days they had exhausted their food.
1. در طول سه روز، آنها تمام خوراکیهایشان را تمام کرده بودند.
2
(بهشدت) خسته کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از پا درآوردن
مترادف و متضاد
tire out
wear out
invigorate
refresh
1.The long trip exhausted the children.
1. آن سفر طولانی بچهها را بهشدت خسته کرد.
[اسم]
exhaust
/ɪgˈzɑst/
قابل شمارش
3
اگزوز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اگزوز
مترادف و متضاد
exhaust pipe
1.My car needs a new exhaust.
1. اتومبیلم به یک اگزوز جدید نیاز دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
exhale
exhalation
exertion
exert
exercise science
exhaust pipe
exhausted
exhausting
exhaustion
exhaustive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان