خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نظر اجمالی
2 . نگاه اجمالی کردن
[اسم]
glimpse
/glɪmps/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نظر اجمالی
نگاه کوتاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نگاه
مترادف و متضاد
brief look
glance
sight
1.The tall shrubs kept us from getting a glimpse of the new people who inhabited the beach house.
1. بوتههای بلند مانع از این میشد که نگاه کوتاهی بر افراد جدیدی که در خانه ساحلی زندگی میکنند بیندازیم.
2.This morning we caught our first glimpse of the beautiful shoreline.
2. امروز صبح برای اولین بار نظری اجمالی بر خط ساحلی زیبا انداختیم.
[فعل]
to glimpse
/glɪmps/
فعل گذرا
[گذشته: glimpsed]
[گذشته: glimpsed]
[گذشته کامل: glimpsed]
صرف فعل
2
نگاه اجمالی کردن
دیدن (به مدت کوتاه)
مترادف و متضاد
catch sight of
notice
spot
1.he glimpsed a figure standing in the shade.
1. او شخصی را دید که در سایه ایستاده بود.
2.I glimpsed him in the crowd.
2. او را در جمعیت دیدم [در میان جمعیت نگاهی اجمالی به او کردم].
تصاویر
کلمات نزدیک
glimmer
gliding
glider
glide
glib
glint
glisten
glitch
glitter
glittering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان