خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برق زدن
[فعل]
to glisten
/ˈglɪsən/
فعل ناگذر
[گذشته: glistened]
[گذشته: glistened]
[گذشته کامل: glistened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
برق زدن
درخشیدن
1.His eyes glistened with tears.
1. چشمانش از اشک برق میزدند [چشمانش پر از اشک بودند].
توضیحاتی در رابطه با glisten
glisten در اینجا اشاره دارد به برق زدن سطوح صیقل داده شده یا خیس.
تصاویر
کلمات نزدیک
glint
glimpse
glimmer
gliding
glider
glitch
glitter
glittering
glitz
glitzy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان