خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گروهدرمانی
[اسم]
group therapy
/ˌɡruːp ˈθerəpi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گروهدرمانی
گروه رواندرمانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گروه درمانی
1.I was giving group therapy in the psychiatric ward.
1. من در بخش رواندرمانی گروهدرمانی شدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
group leader
group captain
group
groundwork
groundwater
group work
groupie
grouping
groupware
grouse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان