مترادف و متضاد
association
band
company
party
individual
one
1.a pop group
1.
یک گروه (موسیقی) پاپ
2.The group meets every month.
2.
(اعضای) گروه هر ماه (یکدیگر را) ملاقات میکنند.
group of something/somebody
گروهی از چیزی/کسی
I'm meeting a group of friends for dinner tonight.
من امشب گروهی از دوستان را برای شام ملاقات میکنم.
in groups
گروهی/در گروه
1.
Dolphins travel in small groups.
1.
دلفینها در گروههای کوچک سفر میکنند.
2.
to work in groups
2.
گروهی کار کردن
a member of a group/a group member
عضو یک گروه
Frank was invited to be a member of the group.
از "فرنک" دعوت شد تا عضوی از گروه شود.
an age/ethnic/minority/social... group
یک گروه سنی/نژادی/اقلیتی/اجتماعی و...
The children are taught in different age groups.
به کودکان در گروههای سنی مختلف آموزش داده میشود.
to join/leave a group
عضو گروه شدن/گروهی را ترک کردن
1.
He joined a self-help group for divorced men.
1.
او عضو یک گروه خودیاری برای مردان مطلقه شد.
2.
Rebecca left the group following a disagreement.
2.
"ربکا" پیرو یک اختلاف نظر گروه را ترک کرد.
کاربرد واژه group به معنای گروه
واژه group به معنای "گروه" به تعدادی از افراد یا اشیا گفته می شود که کنار هم در یک مکان باشند یا اینکه به گونه ای با هم مرتبط باشند. مثلا:
"I'm meeting a group of friends for dinner tonight" (من امشب گروهی از دوستان را برای شام ملاقات می کنم.)
"a group activity" (یک فعالیت گروهی)
واژه گروه در حالت جمع به مجموعه ای از شعبه های یک شرکت تجاری یا بازرگانی گفته می شود. مثلا:
"the Burton group" (گروه تجاری بورتون)