خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رشد کردن
2 . پرورش دادن
3 . افزایش یافتن
4 . بلند کردن (ریش و مو و ناخن)
5 . شدن
[فعل]
to grow
/groʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: grew]
[گذشته: grew]
[گذشته کامل: grown]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
رشد کردن
بزرگ شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالیدن
بزرگ شدن
بلند شدن
رستن
رشد کردن
روییدن
سبز شدن
نشو و نما کردن
مترادف و متضاد
get bigger
shrink
1.Children grow so quickly.
1. بچهها خیلی زود بزرگ میشوند.
2.The company profits grew by 5% last year.
2. نرخ سود شرکت سال گذشته 5 درصد رشد داشت.
3.Tomatoes grow well in full sun.
3. گوجهفرنگی زیر نور کامل خورشید رشد میکند.
2
پرورش دادن
کاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرورش دادن
عمل آوردن
کشت کردن
مترادف و متضاد
cultivate
farm
plant
produce
to grow something
چیزی را کاشتن
The villagers grow coffee and maize to sell in the market.
روستاییها قهوه و ذرت پرورش میدهند تا در بازار بفروشند.
3
افزایش یافتن
رشد یافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اضافه شدن
افزایش یافتن
زیاد شدن
مترادف و متضاد
advance
expand
improve
progress
decline
fail
1.The number of people living alone grows each year.
1. هر سال تعداد افرادی که تنها زندگی میکنند، افزایش مییابد.
to grow in something
چیزی افزایش یافتن
The family has grown in size recently.
تعداد افراد خانواده اخیراً افزایش یافتهاست.
4
بلند کردن (ریش و مو و ناخن)
to grow a beard
ریش گذاشتن/بلند کردن
Are you growing a beard?
داری ریشت را بلند میکنی [داری ریش میگذاری]؟
5
شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شدن
مترادف و متضاد
become
get
to grow + adj.
به حالتی شدن
1. It was growing dark.
1. (هوا) داشت تاریک میشد.
2. You have grown strong.
2. قوی [نیرومند] شدهای.
تصاویر
کلمات نزدیک
grovel
grove
grout
grouse
groupware
grow back
grow into
grow out
grow out of
grow quite attached
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان