خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قریبالوقوع
[صفت]
impending
/ɪmˈpendɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impending]
[حالت عالی: most impending]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قریبالوقوع
نزدیک، در راه
مترادف و متضاد
imminent
1.his impending retirement
1. بازنشستگی نزدیک او
2.The student was nervous about his impending test.
2. دانش آموز به خاطر امتحان قریبالوقوعش مضطرب بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
impel
impediment
impede
impecunious
impeccable
impenetrable
imperative
imperceptible
imperceptibly
imperfect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان