خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انفجار درونی
[اسم]
implosion
/ɪmˈploʊʒən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انفجار درونی
انفجار از درون
1.The star undergoes a violent implosion caused by gravity.
1. ستاره به خاطر جاذبه دچار انفجار درونی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
implore
implode
implied
implicitly
implicit
imply
impolite
impolitely
impoliteness
import
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان