خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نظر
2 . تأثیر
[اسم]
impression
/ɪmˈpreʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نظر
تصور، برداشت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برداشت
مترادف و متضاد
idea
notion
opinion
sense
a general/an overall impression
نظر عمومی/کلی
first impression
برداشت اول [نظر درباره کسی/چیزی در برخورد اول]
I don't usually trust first impressions.
من معمولاً به برداشتهای اول اعتماد نمیکنم.
to get the impression
بهنظر آمدن
I get the impression that he’s rather shy.
بهنظرم او نسبتاً خجالتی است.
to be under the impression
تصور کردن
I was under the impression that you didn’t like your job.
تصور میکردم که کارت را دوست نداری.
2
تأثیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اثر
اثر
تاثیر
مترادف و متضاد
effect
impact
influence
to make impression on somebody
روی کسی تأثیر گذاشتن
All our warnings made little impression on him.
تمام هشدارهای ما بر او تأثیر کمی گذاشت.
to make a good/bad impression
تأثیر خوب/بد داشتن
It doesn't make a good impression if you're late for an interview.
اگر برای مصاحبه دیر کنید، تأثیر خوبی نخواهد گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
impressed
impress
impresario
impregnation
impregnate
impressionable
impressionism
impressionist
impressionistic
impressive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان