خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خاطرخواه
[صفت]
infatuated
/ɪnˈfætʃueɪtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more infatuated]
[حالت عالی: most infatuated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خاطرخواه
عاشقپیشه، عاشق، شیفته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
واله
شیفته
مفتون
مترادف و متضاد
besotted
1.He’s behaving like an infatuated teenager.
1. او رفتاری شبیه به یک نوجوان عاشق دارد.
2.She was completely infatuated with him.
2. او کاملا شیفته آن پسر شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
infarction
infantryman
infantry
infantile
infanticide
infatuation
infect
infected
infection
infectious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان