خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شروع کردن
[فعل]
to initiate
/ɪˈnɪʃiɪt/
فعل گذرا
[گذشته: initiated]
[گذشته: initiated]
[گذشته کامل: initiated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شروع کردن
آغاز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افتتاح کردن
مترادف و متضاد
start
1.The newcomer initiated the long citizenship process.
1. آن (فرد) تازهوارد، روند طولانی درخواست شهروندی را شروع کرد.
2.Who initiated the violence?
2. چه کسی خشونت را آغاز کرد؟
تصاویر
کلمات نزدیک
initials
initially
initialize
initial
iniquity
initiation
initiative
inject
injection
injector
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان