خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیهوش
[صفت]
insensible
/ɪnˈsɛnsəbəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more insensible]
[حالت عالی: most insensible]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیهوش
بی حس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیهوش
مترادف و متضاد
unconscious
unresponsive
conscious
1.he is motionless and insensible.
1. او بی حرکت و بیهوش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
insemination
inseminate
insecurity
insecure
insectivore
insensitive
inseparable
insert
insertion
inset
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان