خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از درون
2 . بهصورت داخلی
[قید]
internally
/ɪnˈtɜrnəli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more internally]
[حالت عالی: most internally]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
از درون
از داخل
1.He was bleeding internally from a stomach ulcer.
1. به دلیل زخم معده، داشت از درون، خونریزی میکرد.
2
بهصورت داخلی
1.This medicine is for external use only and should not be taken internally.
1. این دارو فقط برای استعمال خارجی است و نباید بهصورت داخلی استفاده شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
internalize
internal-combustion engine
internal rhyme
internal flight
internal combustion engine
international
international cuisine
international flight
international monetary fund
international waters
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان