خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مداخله
[اسم]
intervention
/ˌɪntərˈvenʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مداخله
پادرمیانی، میانجیگری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پادرمیانی
تداخل
دخالت
وساطت
میانجیگری
مداخله
1.government intervention to regulate prices
1. مداخله دولت برای تنظیم قیمتها
تصاویر
کلمات نزدیک
intervening
intervene
interval
intertwine
interstellar
interventionism
interventionist
interview
interview somebody
interviewee
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان