خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . هزارتو
[اسم]
labyrinth
/ˈlæbərɪnθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
هزارتو
مارپیچ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هزارتو
1.We lost our way in the labyrinth of streets.
1. ما راهمان را در هزارتویی خیابان ها گم کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
labrador retriever
labrador
labour of love
laboriously
laboratory coat
lace
laceration
lacewing
lacewing fly
lacking
کلمات نزدیک
labrador
labour party
laboriously
laborious
laboring
labyrinthine
lace
lace-ups
lacerate
laceration
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان