Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ساکن
2 . اشغالگر
[اسم]
occupier
/ˈɑːkjupaɪər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساکن
مترادف و متضاد
occupant
1.The letter was addressed to the occupier of the house.
1. نامه برای ساکن خانه ارسال شده بود.
2
اشغالگر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشغالگر
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
occupied
occupational therapy
occupational therapist
occupational safety and health administration
occupational medicine
occupy
occur
occur to
occurrence
occurrent
کلمات نزدیک
occupied
occupational therapy
occupational therapist
occupational burnout
occupational
occupy
occur
occurrence
ocd
ocean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان