1 . خودش
[ضمیر]

oneself

/wʌnˈself/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خودش خود

معادل ها در دیکشنری فارسی: خود خویش
  • 1.One needs to take care of oneself.
    1. آدم باید از خودش مواظبت کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان