خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درک کردن
2 . در نظر گرفتن
[فعل]
to perceive
/pərˈsiv/
فعل گذرا
[گذشته: perceived]
[گذشته: perceived]
[گذشته کامل: perceived]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درک کردن
مشاهده کردن، پی بردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دریافتن
مترادف و متضاد
know
understand
to perceive something
چیزی مشاهده کردن
We perceive major differences between the two political parties.
ما تفاوتهای اساسی بین (آن) دو حزب سیاسی مشاهده کردیم.
to perceive that…
پی بردن به اینکه...
She perceived that all was not well.
او پی برد که همه چیز خوب نبود.
2
در نظر گرفتن
محسوب کردن، تعبیر کردن
to perceive somebody/something (as something)
کسی/چیزی را (به عنوان چیزی) در نظر گرفتن
She did not perceive herself as disabled.
او خود را بهعنوان یک معلول در نظر نمیگرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
per se
per cent
per capita income
per capita
per annum
percent
percentage
perceptible
perception
perceptive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان