خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تظاهر
[اسم]
pretense
/priˈtɛns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تظاهر
بهانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هارت و پورت
وانمود
ظاهرسازی
مترادف و متضاد
act
make-believe
1.he made a pretense of being unconcerned.
1. او تظاهر به نگران نبودن کرد.
2.under pretense of brotherhood
2. به بهانه برادری
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pretending
pretend
preteenager
preteen
prestidigitator
pretty
pretty much
prevalent
prevaricator
prevent
کلمات نزدیک
pretender
pretend
presuppose
presumptuous
presumption of innocence
pretension
pretentious
preterit
preternatural
pretext
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان