خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعلل
[اسم]
procrastination
/proʊˌkræstɪˈneɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تعلل
امروز فردا کردن، پشتگوشاندازی، تعویق
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تاخیر
تعلل
disapproving
formal
1.After weeks of procrastination, the president finally resigned.
1. بعد از هفتهها تعلل، رئیس جمهور بالاخره استعفا داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
procrastinate
proclivity
proclamation
proclaim
processor
procrastinator
procreate
procreation
procrustean
proctor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان