خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیش بینی کردن
[فعل]
to prognosticate
/ˌprɑgˈnɑstəˌkeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: prognosticated]
[گذشته: prognosticated]
[گذشته کامل: prognosticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیش بینی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشگویی کردن
مترادف و متضاد
foretell
predict
1.Examining the tea-leaves, she prognosticated dark days ahead.
1. او با نگاه کردن به برگ چای روزهای تیره و تاری در برابر خود پیش بینی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
prognosis
progesterone
progeria
progeny
profusion
prognosticator
program
programme
programmer
programming
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان