خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برنامه (زمانی، کامپیوتری، تلویزیونی و ...)
2 . فهرست برنامههای تلویزیونی یا سینمایی
3 . برنامه دادن (به کامپیوتر)
[اسم]
program
/ˈproʊ.græm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
برنامه (زمانی، کامپیوتری، تلویزیونی و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برنامه
1.Did you see that program about spiders last night?
1. دیشب آن برنامه درباره عنکبوتها را دیدی؟
a computer/software/anti-virus ... program
برنامه کامپیوتری/نرمافزاری/آنتیویروس و...
1. It's my favorite TV program - I never miss it.
1. آن برنامه تلویزیونی مورد علاقه من است؛ هیچوقت از دستش نمیدهم.
2. You should update your anti-virus program regularly.
2. شما باید بهطور منظم برنامه آنتیویروس خود را بهروزرسانی کنید.
to write a program
برنامه نوشتن
They learned how to write their own programs.
آنها یاد گرفتند چطور برنامه خودشان را بنویسند.
to run a program
برنامه اجرا کردن
You have to input this information every time you run the program.
باید هر بار که برنامه را اجرا میکنید، این اطلاعات را وارد کنید.
to install a program
برنامه نصب کردن
Is that program installed on your computer?
آیا آن برنامه روی کامپیوتر شما نصب شده است؟
2
فهرست برنامههای تلویزیونی یا سینمایی
[فعل]
to program
/ˈproʊ.græm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: programmed]
[گذشته: programmed]
[گذشته کامل: programmed]
صرف فعل
3
برنامه دادن (به کامپیوتر)
برنامهنویسی کردن
to program the computer
به کامپیوتر برنامه دادن
It's easy to program the computer to recognize those symbols.
کار آسانی است که به کامپیوتر برنامه دهید تا این علائم را بشناسد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
prognosis
progeny
profusely
profuse
profoundly
programme
programmer
progress
progressively
prohibit
کلمات نزدیک
prognosticator
prognosticate
prognosis
progesterone
progeria
programme
programmer
programming
programming language
progress
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان