خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روانی
[اسم]
psycho
/ˈsaɪkoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روانی
informal
1.Don’t let him drive—he’s a complete psycho behind the wheel!
1. نگذار او رانندگی کند؛ او پشت فرمان کاملا یک روانی است!
2.In his new film, he plays the part of a psycho.
2. در فیلم جدیدش، او نقش یک روانی را بازی میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
psychic
psychiatry
psychiatrist
psychiatric hospital
psychiatric
psychoanalysis
psychoanalyst
psychoanalyze
psychodrama
psychological
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان