خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزیدن
2 . ترکش
[فعل]
to quiver
/ˈkwɪvər/
فعل ناگذر
[گذشته: quivered]
[گذشته: quivered]
[گذشته کامل: quivered]
صرف فعل
1
لرزیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لرزیدن
مترادف و متضاد
tremble
1.Her lips quivered and she started to cry.
1. لبهای او لرزید و شروع به گریستن کرد.
[اسم]
quiver
/ˈkwɪvər/
قابل شمارش
2
ترکش
تیردان
تصاویر
کلمات نزدیک
quitter
quits
quite a few
quite a bit
quite
quixotic
quiz
quiz show
quizmaster
quizzical
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان