خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سهمیه
[اسم]
quota
/ˈkwoʊtə/
قابل شمارش
[جمع: quotas]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سهمیه
سهم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سهمیه
formal
specialized
مترادف و متضاد
allocation
percentage
proportion
share
1.There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China.
1. سهمیهای روی تعداد افرادی که میتوانستند از اینجا به چین مهاجرت کنند وجود داشت.
2.to introduce a strict import quota on grain
2. سهمیه وارداتی سفت و سخت بر گندم قرار دادن
تصاویر
کلمات نزدیک
quorum
quoits
quizzical
quizmaster
quiz show
quotation
quotation marks
quote
quotes
quotidian
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان