خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهبود یافتن
[فعل]
to recuperate
/rɪˈkuːpəreɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: recuperated]
[گذشته: recuperated]
[گذشته کامل: recuperated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهبود یافتن
جان تازه گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شفا یافتن
مترادف و متضاد
recover
1.After an exhausting few weeks I needed some time to recuperate.
1. بعد از هفتهها جان کندن به کمی زمان نیاز دارم تا دوباره جان تازه بگیرم.
2.He's still recuperating from his operation.
2. او هنوز دارد (بعد) از عمل جراحیاش بهبود مییابد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rectify
rectangular
rectangle
recruit
recreational vehicle
recuperation
recycle
recycling bin
red
red-letter day
کلمات نزدیک
recumbent
rectum
rectory
rector
rectitude
recuperation
recuperative
recur
recurrence
recurrent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان