1 . بهبودی
[اسم]

recuperation

/rɪˌkuːpəˈreɪʃn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بهبودی نقاهت

معادل ها در دیکشنری فارسی: افاقه تجدید قوا نقاهت
formal
  • 1.It was a period of rest and recuperation.
    1. آن دوره استراحت و بهبودی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان